دلگیرم از دست دلم! دلم که چون کودکی بی پرواست! چون عاشقی، باور می کند، چون مادری، می بخشد!   دلگیرم از تمام دوست داشتن هایی که روی احساسم کپک زد! احساسی که فریاد زد و همیشه بی جواب ماند!   دلگیرم به بی انتهایی جاده زندگی! زندگی که همیشه تک خال بازی میکند، همی...
تاریخ درج: ۹۴/۰۴/۱۵ - ۲۳:۲۳ ( 21 نظر , 246 بازدید )

  می نویسم شاید که حالم بهتر شود، قلمی فرسوده، لابلای دفتر شعرم! و کاغذی خسته از واگویه هایم! خوشحالم آیا؟ نمیدانم! غمگینم گویی؟ جوابی ندارم! به گمانم احساسِ من، تب دارد! آرزویی دارم ؟ ندارم! دل بسته ام به امیدی؟ نمیدانم! با من امشب حرفی از درد نگویید، سخن از رفتن و کوچ و سفر مگویید...
تاریخ درج: ۹۴/۰۳/۰۶ - ۰۰:۲۷ ( 15 نظر , 239 بازدید )

  باورم نیست که یکسال گذشت! از آخرین سفر با تو! از سفر به سرزمین نور! از روز آسمانی شدنت، از رقم زدن بهترین خاطرات زندگی. رفتی و لذت ِ سفر در خاطراتم ماند! رفتی و حسرت داشتن بابا بر دلم ماند! گویی هر لحظه کنارمی! آن چهره نورانی ، لبخند حیاتبخش! چشمهای اشکبار از شادی و امید. چقدر ه...
تاریخ درج: ۹۴/۰۱/۳۱ - ۱۷:۵۸ ( 30 نظر , 255 بازدید )

      بی تو من حیرانم موضوع کتاب : شعر نام نویسنده : مریم یعقوبی  نام مترجم :   ناشر : آمه شابک : 9786006242491 تاریخ نشر : 1393 نوبت چاپ : 1 قطع کتاب : رقعی قیمت : 5000  تومان ته...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۳۰ - ۱۳:۰۹ ( 48 نظر , 414 بازدید )

    بی تو من حیرانم      مریم یعقوبی   انتشارات آمه    حیرانم از کتاب سرنوشتم که هر چه ورق می زنم به انتها نمی رسد !  حیرانم از شعر تنهایی که سالهاست می سرایم  و قافیه کم  نمی آید !      حیرانم از لب...
تاریخ درج: ۹۳/۰۸/۳۰ - ۱۰:۰۲ ( 24 نظر , 279 بازدید )

  دختر پاییز منم در خزان زندگی، نسیم ناباوری وزید دفتر سرنوشتم ورق خورد، تو، قصه تلخ مرا خواندی. با قلم نگاه آرامت، بر سطرهای زندگی ، شکوفه ی امید، درخشید. جوانه ی خوشبختی دمید. بهار شد... گلِ احساسم، دوباره رو گشود. به آینه می نگرم. با آینه می گریم.  آیا من همان دختر دیروزم...
تاریخ درج: ۹۳/۰۷/۲۳ - ۱۹:۴۶ ( 8 نظر , 196 بازدید )

    آفتاب ِ حیات، چتر گشود! روزی دیگر و آوازی دوباره! ذهنِ هراسان ِ من، دستهایش می لرزد! گوشهایش را می گیرد! درک نمی کند فریادِ کلاغ پیر را. به دنبال تعبیر این سخنم، که نوای این نگاه ِ خیره ی سیاه، نشانی ست از شومی خبری؟ یا نوید پیامِ شادی ؟! آن صبح که دلم لرزید، او می خواند!...
تاریخ درج: ۹۳/۰۷/۲۲ - ۲۰:۳۸ ( 3 نظر , 238 بازدید )

    می بینی روزها چه دوان دوان از پی هم می گذرند! گویی دست ِ دامن باد را گرفته اند ! و من همچنان پشت پنجره ی شب، می نویسم: از روزهایی که آرام بود، آرامش داشت، درد نداشت. ثانیه هایی که در شادی چشمهایم، سرگردان بود. افسوس که سرنوشت، حسود بود! طاقت خوشبختی دلهای ما را نداشت، از غم ...
تاریخ درج: ۹۳/۰۶/۱۱ - ۱۹:۳۴ ( 12 نظر , 164 بازدید )

    صدای ناله ی شب می آید... چشمهایم هراس ِ نامرغوبی دارد. خواب در کوچه ی سرگردانی، پرسه می زند! تب دارم! تب ناباوری! درد دارم! درد تنهایی ! دلم در تمنای دلی بود از جنس خودش، دلم، بی تاب دستی بود در سرمای  وجودش، دوان دوان از پی دلم، قد کشیدم، پیر شدم ! خسته ام از دست...
تاریخ درج: ۹۳/۰۵/۲۰ - ۱۸:۴۹ ( 17 نظر , 171 بازدید )

   خدایـــــــا ... دل مرا در کدامین خیاط خانه سفارش داده بودی که اینچنین بر تن ِسرنوشتم تنگ دوخته شده است! بی تابانه احساس خفگی می کند! باید تمام آن را بشکافم ... اما تکه هایش را کجای زندگی دفن کنم ؟! دلم روی دست دلم مانده است!!!     مریم . یعقوبی     نکت...
تاریخ درج: ۹۳/۰۴/۰۷ - ۲۲:۳۱ ( 31 نظر , 297 بازدید )